- سر بزرگ نشان عقل و کیاست است.
- پیشانى بلند علامت
دولت است.
- ریش کوسه و چشم زاغ نشانه بدجنسى است.
- قد بلند نشانه
حماقت است.
- قد کوتاه نشان زیرکى و دانائى و زرنگى است.
- ناخن
گرفته شده را اگر زیر دست و پا بریزند فقر مىآورد بلکه آن را باید در
پاشنهٔ در گذاشت تا روزى که دجال ظهور مىکند مانند خار روئیده نگذارد اهل
خانه خارج بشوند.
- موى سر را اگر سر راه بریزند گنجشک برده و با آن
لانه مىسازد و صاحب مو سرگیجه مىگیرد.
- دندان افتاده را باید سه بار
کر داد و سپس دفن کرده در سوراخ دیوار گذاشت.
- سر بینى که سفت بشود
علامت سن بلوغ است.
- سر بینى بخارد به مهمانى خواهند رفت.
- کف پا
که بخارد راه دور مىروند.
- کف دست راست که بخارد باید آن را روى سر
پسر اول مالید تا پول گیر آنها بیاید.
- کف دست چپ که بخارد خرج زیاد
مىکنند.
- یک عطسه صبر است در جوابش مىگویند: عافیت باشد و براى شکستن
صبر هفت صلوات باید فرستاد. دو عطسه علامت جخد (جهد) است باید تعجیل کرد.
چه سالم و چه ناخوش هر کس عطسه بکند مسلماً تا سه روز زنده خواهد بود. (۱)
(۱)
. خبر: العطاس امان من الموت الى ثلثة ایام. به همین جهت بعد از عطسه باید
شکر خدا را کرد و گفت: 'الحمدالله رب العالمین' . خاصیت آن این است که در
قبر وقتى نکیر و منکر بالاى سر آدم مىآیند و سرانسان به سنگ لحد مىخورد و
عطسه مىکند چون عادت دارد الحمدلله ربالعالمین را خواهد گفت و مسلمانى
او بر نکیر واضح مىشود.
۱. اینکه چون از کسى که عطسه فراز آید یک ایتها
اههو ویریو و یک اشم و هو بیاید خواندن زیرا که در تن ما دروجى است و
پتیارهٔ است که پیوسته با مردم کوشد تا علتى و بیمارى بر مردم مستولى کند و
در تن ما آتش است که او را چهره خوانند با آن دروج پیوسته کار زار مىکند و
او را از تن مردم باز مىدارد. پس چون آتش بر آن دورج چیره شود و او را
هزیمت کند عطسه از بهر آن آید که آن دروچ بیرون آید
۲. پس چنان باید که
این باز برخوانند و آتش را آفرین کنند که دیرگاه بماناد تا این دروج را
شکسته مىدارد. چون عطسه از کسى دیگر شنود هم این باز یعنى بیاید گفتن و
این آفرین مینو بکردن - صد در ص ۷ در هفتم' .
- هر کس سکسکه بکند به او
تهمت مىزنند که چیزى دزدیده است تا این ترس برطرف شدن سکسکهٔ او بشود.
-
پلک چشم چپ بپرد خوشحالى مىآورد.
- پلک چشم راست بپرد غم و اندوه
مىآورد.(۲)
(۲) . جستن پلک بالاى چشم راست سلامت خوشحالى بعد از تنگى و
از چپ نشانهٔ رسیدن غایبى است و (جستن پلک پائین) از راست غم و از چپ
رسیدن خبرى است که در آرزوى آن باشد و یا از راست بیمارى و از چپ خوشدلى
عاید گردد جنات الخلود.
- اگر مژهٔ چشم روى گونه بیفتد اجل است باید آن
را برداشت.
- هر کس زبان خود را گاز بگیرد در آن ساعت غیبت او را
مىکنند.
- در موقع صحبت بىاراده اسم کسى را ببرند معلوم مىشود آن شخص
در همان ساعت یاد او بوده است.
- پس گردن یا روى چشم کسى را ماچ بکند
از چشم آنکس مىافتد.
از عجایب بدن انسان کم و بیش میدانیم اما هر از گاهی یک مطلب جالب میتواند ما را متحیر کرده و به سیستم آفرینش خود بیشتر پی ببریم. در اینجا به چند مورد از این مطالب اشاره میگردد.
۱- معده اسیدی فوقالعاده قوی ترشح میکند
در بدن ما اسیدی بسیار خطرناک وجود دارد که هیچ امنیت پروازی نمیتواند آنرا توقیف کند. این مطلب دیگر بر کسی پوشیده نیست که معده برای هضم غذاهایی که میخوریم اسیدی بسیار قوی به نام هیدروکلریک اسید (HCL)ترشح میکند. ترکیبی قدرتمند برای حل کردن فلزات در صنعت. اما جالب اینجاست که این اسید بسیار قوی توسط دیوارهبسیار نازک احاطه شده است. همچنین در سه روز اول مرگ، آنزیمهایی که غذای ما را هضم میکردهاند، شروع به خوردن خودمان میکنند.
۲- حالت فیزیکی بدن در یادآوری خاطرات تاثیرگذار است
آیا لحظات ازدواج خود را به یاد نمیآورید؟ سعی کنید به روی دو زانو نشسته و لحظهای که به همسر خود گل میدادید را بازسازی کنید. خاطرات با حواس پنجگانه ما و موقعیت فیزیکی بدن ما رابطه مستقیم دارند. یک آهنگ خیلی ساده میتواند خاطرات بسیاری را از گذشته ما به یاد آورد همچنانکه یک صدای زنگ دوچرخۀ قدیمی میتواند راه مدرسه را به یاد ما آورد. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است نشان میدهد که موقعیت فیزیکی بدن، در صورتیکه مانند یکی از لحظات انجام عملی در گذشته باشد، میتواند به یادآوری آن عمل را بسیار راحتتر نماید.
۳- استخوانها کمبود مواد معدنی بدن را تامین مینمایند
استخوانها دربردارنده کلسیم و فسفر هستند که این دو عنصر برای سیستم عصبی و عضلات به کار گرفته میشوند. چنانچه هریک از این دو عنصر دچار کمبود در بدن شده و توسط غذایی که میخوریم، تامین نشود، هورمونهایی ویژه این دو عنصر را از داخل استخوانها بیرون کشیده تا کمبود این دو عنصر جبران شود و هر زمان که مصرف آنها به اندازه کفایت رسید، دوباره تعادل برقرار میگردد.
۴- مقدار زیادی از غذایی که میخوریم، صرف فکر کردن میشود!
در حالیکه مغز فقط مقدار کمی از وزن بدن را شامل میشود، ۲۰% از کالری و اکسیژن بدن را استفده مینماید. برای همین منظور است که سه شریان اصلی خون به مغز وارد میشود تا اکسیژن مورد نیاز توسط سلولهای خون تامین گردد. یک انسداد و یا اشکال در هر یک از این شریانها باعث گرسنه ماندن سلولهای مغز میگردد. ( به همین دلیل است که هنگام فکر کردن زیاد، بسیار گرسنه میشویم)
۵- خنده مسری است
وقتی کسی را میبینیم که میخندد و یا خمیازه میکشد، خودبخود ما نیز، میخندیم و یا خمیازه میکشیم. تحقیقات اخیر نشان میدهد که خنده یکی از بهترین راهها برای ارتباطات اجتماعی است. شنیدن صدای خنده مغز را وادار به تحریک عضلات صورت میکند. در مورد گریه نیز به همین صورت است.
۶- بدن شامل رنگهای متنوعی است
رنگ پوست انسان بستگی به ملانین، ماده رنگی بدن دارد. بدن انسان بدون رنگ خاصی، به رنگ کرمی روشن میباشد، قسمتهایی هم که رگهای خونی به پوست نزدیکترند به قرمزی میزند. رنگ مشکی نیز طبق تحقیقات جهت جلوگیری از عوارض نور خورشید، اشعه اولترا ویوله میباشد که همانطور که شاهدیم، قسمتهایی از زمین که نور خورشید تقریبا عمود میتابد، شامل انسانهایی با پوست تیره میباشد. یک نوع رده بندی رنگ پوست به این صورت میباشد :
بسیار روشن (نژاد سلت Celtic)
روشن (اروپایی روشن پوست)
روشن متوسط (اروپایی تیره پوست یا نژاد هند و اروپایی)
نیمه تیره (نژاد مدیترانهای)
تیره (قهوهای)
سیاه پوست
۷- انسان زنده میماند اگر …. نداشته باشد
با این حال که بدن انسان بسیار شکننده و ضعیف است و با یک شلیک گلوله و یا یک عدد ویروس، از بین میرود ولی با از دست دادن بسیاری از قسمتهای بدن، باز هم میتوان زنده ماند. یک انسان میتواند بدون داشتن طحال، معده، یک کلیه، ۷۵% از ریهها، ۸۰% از رودهها، و همچنین قسمتهای لگن به پایین و دستها زنده بماند.
۸- ضرورت خواب برای بدن مانند نیاز به اکسیژن است
به اندازهای که بدن به غذا نیاز دارد، به خواب نیز نیاز دارد. اما دقیقا به همان اندازه؟ خیر. بدن انسان بدون غذا و فقط با آب میتواند ۱ تا حداکثر دوماه (بستگی به چربی و سایر عوامل موجود در بدن دارد) زنده بماند در حالیکه بیشترین رکوردی که از نخوابیدن به جای مانده، توسط فردی به نام “رندی گاردنر” به مدت ۲۶۴ ساعت (۱۱ روز) بوده است.
۹- فشار ایجاد شده توسط قلب به اندازه پاشش خون تا ارتفاع ۱۰ متر است.
چون ما را با درد بدنیامیآورد و
بلافاصله با لبخند میپذیرند
چون شیرشیشه را قبل از اینکه توی حلق
ما بریزند ، پشت دستشان میریزند
چون وقتی توی اتاق پی پی میکنیم
زیاد با ما بداخلاقی نمیکنند
و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی
میکنیم آبروی ما را نمیبرند
و وقتی بعدها به زندگیشان ترکمون میزنیم
فقط میگویند: خب جوونه دیگه، پیش میاد!
چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند |
وابــگاه دختران (شـب امتحان)
سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)
شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!
لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟
لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟
لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من
اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم!
می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور… (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!
شبنم: عزیزم… دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 – 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.
لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!
(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد.
اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)
شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!
فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد… نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!
شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.
فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر. (و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)
خوابــگاه پســران (شـب امتحان)
سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان»
دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان
مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، واحدی شـان،
«میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)
میثـــاق: مهـدی… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.
مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.
میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.
مهـدی: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!
میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!
آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری…
مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون… اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!
در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)
میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!
رضــا:استقلال همین الان دومیشم خورد!!!
مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه….. .!!! پرسپولیس قهرمان میشه خدا می دونه که حقشه…………… و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند.........
مردی
باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده کهبا رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به
کانادا برویم"ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا
ارتقایشغلی که منتظرش بودم
بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یکهفته
برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ما از ادارهحرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه
برخواهم داشت ،راستی اون لباس های
راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما
بخاطراین که نشان دهد همسر
خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواستهبود انجام
داد
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما
ظاهرشخوب ومرتب بود
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته
استیا نه ؟
مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی
فلس آبی وچند تا هم اره ماهی
گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفتهبودم
برایم نگذاشتی ؟"جواب زن خیلی جالب بود
زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت
گذاشتهبودم !!